آیا کلبه شما هم در حال سوختن است؟
تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا میكرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم میدوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمیآمد.
سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك میشد از خواب برخاست، آن میآمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»
آسان میتوان دلسرد شد هنگامی كه بنظر میرسد كارها به خوبی پيش نمیروند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.
دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.
برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود میگوييم، خداوند پاسخ مثبتي دارد،
تو گفتی «آن غير ممكن است»، خداوند پاسخ داد «همه چيز ممكن است»
تو گفتی «هيچ كس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»
تو گفتی «من بسيار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»
تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من كافی است»
تو گفتی «من نمیتوانم مشكلات را حل كنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدايت خواهم كرد»
تو گفتی «من نمیتوانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر كاری را با من میتوانی به انجام برسانی»
تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پيدا خواهد كرد»
تو گفتی «من نمیتوانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را بخشیده ام»
تو گفتی «من میترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»
تو گفتی «من هميشه نگران و نااميدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هايت را به دوش من بگذار»
تو گفتی «من به اندازه كافی ايمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به يك اندازه ايمان داده ام»
تو گفتی «من به اندازه كافی باهوش نيستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»
تو گفتی «من احساس تنهايی میكنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترك نخواهم كرد»،
ویست هزار سال قبل، گونه انسان در خاک آفریقا ظاهر شد، اما ۱۹۰ هزار سال طول کشید تا جمعیت انسانها به چهار میلیون نفر برسد. بله! تا همین ده هزار سال قبل کل جمعیت دنیا به اندازه آدمهایی بود که هر روز صبح با متروی شهر نیویورک جابجا میشوند! اما با آغاز قرن نوزدهم و روند صنعتی شدن، جمعیت انسانها به ناگهان افزایش یافت و به یک میلیارد نفر رسید.
این افزایش جمعیت تنها به خاطر افزایش تولدها نبود، بلکه افزایش طول عمر آدمها هم عامل مهمی بود. در دهههای اخیر هم با اینکه میزان کاهش یافته است، اما به خاطر پیشرفت دانش پزشکی، طول عمر انسانها بسیار بیشتر شده است و بنابراین بر جمعیت دنیا افزوده میشود. به سؤال اصلی برگردیم. برای تخمین عدد کل انسانهایی که روی این کره خاکی به دنیا آمدهاند ما باید دو چیز را بدانیم:
۱- طول عمر متوسط انسانها در طول تاریخ
۲-جمعیت دنیا در بازههای زمانی مختلف.
تا قبل از قرن اخیر، امید به زندگی بین ۲۰ تا ۳۵ سال بود، اما در قرن اخیر امید به زندگی به طور متوسط ۶۷ سال است که البته بر حسب ناحیه و کشور مقداری متفاوت است، مثلا در موناکو، امید به زندگی ۸۹ سال است، در حالی که در آنگولا تنها ۳۹ سال است.با توجه به این اطلاعات با استفاده از فرمول زیر عدد ۵۷ میلیارد نفر به دست میآید.با توجه به جمعیت کنونی دنیا، جهان در حال حاضر پذیرای ۱۲ درصد کل انسانهایی است که تا به حال روی آن به دنیا آمدهاند.
دلمان که میگیرد ، تاوان لحظاتی است که دل بسته بودیم . . .
+ + + + + + +
خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!
نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه
+ + + + + + +
انسان عاقل همیشه از بدگوییهایی که از او میشود استفاده میکند . . .
+ + + + + + +
هشدار !
تنها به عزم نیاز اگر به معبد درون شوید
هرگز هیچ نیابید . . .
+ + + + + + +
زندگی مانند لبخند ژوکوند است، در نظر اول به روی بیننده تبسم می کند
ما اگر در او دقیق شوی ، می گرید . . .
+ + + + + + +
مشکلات خود را بر ماسه ها بنویسید و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر . . .
+ + + + + + +
پیران اندیشمند به ریشه ها می پردازند نه به شاخه ها . . .
+ + + + + + +
پیوسته باید مواظب سه چیز باشیم .
وقتی تنها هستیم مواظب افکار خود
وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود
و وقتی که در جامعه می باشیم مواظب زبان خود . . .
+ + + + + + +
هر شکست لااقل این فایده را دارد که انسان یکی از راههایی را
که به شکست خوردن منتهی می شود را می شناسد . . .
+ + + + + + +
کاش در دهکده ی عشق کمی فراوانی بود / کاش در بازار صداقت کمی ارزانی بود
ی کاش اگر لطف به هم می کردیم / مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود . . .
+ + + + + + +
وقتی کسی صادقانه بهت عشق هدیه میکند و تو پس میزنی
منتر باش تا قلبتو به کسی هدیه کنی و اون تو رو پس بزنه . . .
+ + + + + + +
همیشه سخت ترین سیلی را از کسی میخوری که روزی بهترین نوازشگرت بود . . .
+ + + + + + +
بهترین درودهایم نثار آنانی باد که کاستی هایم را میدانند و باز هم دوستم دارند . . .
وشبختی یافتنی نیست ، ساختنی است . . .
+ + + + + + +
قبل از ازدواج چشمهایت را کاملا باز کن. اما بعد از ازدواج کمى چشمهایت را ببند . . .
+ + + + + + +
در این جهان نیاز به دوست داشتن و ستایش شدن، بیش از نیاز به نان است . . .
+ + + + + + +
بهترین ایمان آن است که معتقد باشى هر جا که هستى خدا با توست . . .
+ + + + + + +
کلمه جادویی که شما را به همه آرزو هایتان میرساند
-و-ا-س-ت-ن
+ + + + + + +
اشک های دیگران را مبدل به نگاه های پر از شادی کردن از بزرگترین خوشبختی هاست . . .
+ + + + + + +
عشق مانند آسمان است ، گاهی صاف است و شاد ، گاهی غمگین است و بارانی . . .
+ + + + + + +
به هنگام خشم ، بردبار
وقع ترس ، شکیبا
و در راه کسب آهسته باش . . .
+ + + + + + +
همه رویاهای ما میتواند محقق شوند ، اگر ما شجاعت دنبال کردن آن ها را داشته باشیم
+ + + + + + +
آن که میخواهد روزی پرواز عشق را تجربه کند ، نخست باید روی پای خود ایستادن
را بیاموزد ، پرواز را که با پرواز آغاز نمیکنند. . .
+ + + + + + +
باران باش و ببار ، نپرس پیاله های خالی از آن کیست . . .
+ + + + + + +
دنیا پر از صدای پای حرکات مردمی است که در حالی که تو را می بوسند، طناب دار تو را می بافند . .
بهترین لحظات زندگی از دید چارلی چاپلین
To fall in love
عاشق شدن
To laugh until it hurts your stomach
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری
To go for a vacation to some pretty place.
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
To leave the Shower and find that the towel is warm
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !
To clear your last exam.
آخرین امتحانت رو پاس کنی
To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمیبینیش ولی دلت میخواد ببینیش بهت تلفن کنه
To find money in a pant that you haven't used since last year.
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمیکردی پول پیدا کنی
To laugh at yourself looking at mirror, making faces.
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!
Calls at midnight that last for hours.
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه
To laugh without a reason.
بدون دلیل بخندی
To accidentally hear somebody say something good about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف میکنه
To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی !
To hear a song that makes you remember a special person.
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما مییاره
To be part of a team.
عضو یک تیم باشی
To watch the sunset from the hill top.
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی
To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person.
وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین !
To pass time with your best friends.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
To see people that you like, feeling happy
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
See an old friend again and to feel that the things have not changed.
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده
To take an evening walk along the beach.
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره
remembering stupid things done with stupid friends. To laugh .......laugh. ........and laugh ......
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ....... باز هم بخندی
These are the best moments of life....
اینها بهترین لحظههای زندگی هستند
Let us learn to cherish them.
قدرشون روبدونیم
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد
وقتی
زندگی 100 دلیل برای گریه كردن
به تو نشان میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده.
چارل
هر كجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است.
چه اهميت دارد
گاه اگر مي رويند
قارچهاي غربت؟
رﻓﺘﮫ اﺳﺖ ﺑﮫ راھﯽ ﮐﮫ ﻧﻤﯽ ﮔﺮدد ﺑﺎز ، آن ﺧﻮب ﺗﺮﯾﻦ ﭘﺮﻧﺪه ی ﺧﻮش آواز ، ای ﮐﺎش ﻧﺪﯾﺪه ﺑﻮدﻣﺶ از آﻏﺎز ، ﯾﺎ ﺑﻮد . ﻣﺴﯿﺮم ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﺶ ﺑﺎز ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪم ﺑﯿﻦ ﺣﺲ ﺑﻮدن و ﻧﺒﻮدن ، ﺑﯿﻦ ﺣﯿﺎت و ﻣﺮگ ، ﺑﯿﻦ ﮔﻨﺎه و ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ ، ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪم در ﻇﻠﻤﺖ ﺷﺐ ﺑﺪون . ﺣﻀﻮر ﺗﻮ ، ﮔﻔﺘﯽ : ﺑﮫ ﺗﻨﮭﺎﯾﯽ ﻣﻦ دﺳﺖ ﻧﺰن ، ﻣﻦ ﺗﻨﮭﺎﺗﺮ از آﻧﻢ ﮐﮫ ﺗﻨﮭﺎ ﺑﻤﺎﻧﻢ ، اﻣﺎ ﻣﯽ داﻧﯽ ﻣﻦ آﺧﺮ ﺗﻨﮭﺎﯾﻢ
___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﻗﻄﺎر ﻣﯽ رود ، ﺗﻮ ﻣﯽ روی ، ﺗﻤﺎم اﯾﺴﺘﮕﺎه ﻣﯽ رود و ﻣﻦ ﭼﻘﺪر ﺳﺎده ام ﮐﮫ ﺳﺎﻟﮭﺎی ﺳﺎل در اﻧﺘﻈﺎر ﺗﻮ ﮐﻨﺎر اﯾﻦ . ﻗﻄﺎر رﻓﺘﮫ اﯾﺴﺘﺎده ام و ھﻤﭽﻨﺎن ﺑﮫ ﻧﺮده ھﺎی اﯾﺴﺘﮕﺎه رﻓﺘﮫ ﺗﮑﯿﮫ داده ام ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﺑﺮای ﺷﻨﯿﺪن ﺻﺪاﯾﯽ ﮐﮫ دوﺳﺘﺶ ﻣﯿﺪاری ھﻤﯿﻦ ﻟﺤﻈﮫ ھﻢ ﺑﺴﯿﺎر دﯾﺮ اﺳﺖ ، اﻓﺴﻮس ﺧﻮاھﯽ ﺧﻮرد زﻣﺎﻧﯽ را ﮐﮫ آن . ﺳﻮی ﺳﯿﻢ ھﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﯽ اﺣﺴﺎس ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺮﻗﺮاری ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ ﻣﺸﺘﺮک ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻣﻘﺪور ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ
___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ! زﻧﺪﮔﯽ اﮔﺮ ھﺰار ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺑﻮد ، ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺗﻮ ، ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺗﻮ ، ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﺗﻮ
___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﺗﺎ ﺗﻮﯾﯽ در ﺧﺎﻃﺮم ، ﺑﺎ دﯾﮕﺮان ﺑﯿﮕﺎﻧﮫ ام
___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﺑﺘﺮاش ای ﺳﻨﮓ ﺗﺮاش ، ﺳﻨﮕﯽ از ﻣﻌﺪن درد ﺑﮭﺮ ﻣﺰارم ﺑﺘﺮاش ، روی ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻣﻦ ، ﻋﮑﺴﯽ از ﭼﮭﺮه ی زﯾﺒﺎی . ﻧﮕﺎرم ﺑﺘﺮاش ، ﺑﻨﻮﯾﺲ ای ﺳﻨﮓ ﺗﺮاش ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺷﺪم ﻓﺪاش ، ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺗﺎ ﺑﺪوﻧﮫ ﻋﻤﺮﻣﻮ دادم ﺑﺮاش ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ! ﺳﺮزﻣﯿﻦ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻣﺎ ﻗﻠﺐ ﮐﺴﺎﻧﯿﺴﺖ ﮐﮫ دوﺳﺘﺸﺎن دارﯾﻢ ، ﺣﺘﯽ در ﺳﺮزﻣﯿﻦ ھﺎی دور ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR دوردﺳﺖ ﺟﺎﯾﯽ اﺳﺖ ﮐﮫ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ و اﻧﺪوه ﯾﻌﻨﯽ ﻟﺤﻈﮫ ای ﮐﮫ ﺑﺪون ﺣﻀﻮرت ﻣﯽ ﮔﺬرد ، ﺑﮫ ﯾﺎدﺗﻢ ، ھﻤﯿﺸﮫ و ھﻤﮫ ﺟﺎ . ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﻋﺸﻖ را ﮔﺮاﻣﯽ ﺑﺪار زﯾﺮا واژه ای زﯾﺒﺎﺗﺮ از آن ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﯽ ﺑﯿﺎﺑﯽ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﭼﮫ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﮫ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺴﺖ آن ﺷﺐ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﮑﮫ اﺑﺮی ﮐﮫ ﺳﮑﻮت وﺟﻮدم رو ﻓﮭﻤﯿﺪ و ﭼﮫ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﮫ ﺧﻨﺪﯾﺪم آن روز ﮐﮫ ﺑﯽ . ﺗﻮ ﻣﺮﮔﻢ را ﻓﮭﻤﯿﺪ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ھﻤﮫ ﻟﺮزش دل و دﺳﺘﻢ از آن ﺑﻮد ﮐﮫ ﯾﮫ روز ﻋﺸﻖ از دﺳﺘﻢ ﺑﺮود ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . دوری ﭘﺎﯾﺎن دوﺳﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻟﻄﯿﻒ ﺗﺮﯾﻦ ﻏﻢ دﻧﯿﺎﺳﺖ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﻧﮫ ھﺮ آﻧﮑﮫ ﮔﻔﺖ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﻣﻌﺸﻮﻗﯽ دادﻧﺪ ، ﻧﮫ ھﺮ آﻧﮑﮫ دردی داﺷﺖ درﻣﺎﻧﯽ دادﻧﺪ ، اﻣﺎ ﺑﮫ ﻣﻦ دﯾﻮاﻧﮫ از روی ﻋﺸﻖ ، . دﻟﺒﺮی اﻓﺴﺎﻧﮫ ای ﻣﺠﻨﻮﻧﯽ آﺳﻤﺎﻧﯽ دادﻧﺪ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR
. زﻧﺪﮔﯽ زﯾﺒﺎﺳﺖ اﮔﺮ آن را ﺑﺮای ﺧﻮد زﺷﺖ ﻧﮑﻨﯽ ، زﻧﺪﮔﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ اﺳﺖ اﮔﺮ آن را ﺑﺮای ﺧﻮد ﺗﻠﺦ ﻧﮑﻨﯽ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR )داروھﺎی ﺗﻠﺦ را ﺑﺎ روﭘﻮش ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﻢ ، ﭼﺮا ﺣﻘﯿﻘﺖ و اﺧﻼق را ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺳﮭﺎی زﯾﺒﺎ ﻧﭙﻮﺷﺎﻧﻢ ؟ )ﺷﺎﻣﻔﻮر ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . دﻟﮭﺎی ﭘﺎک ﺧﻄﺎ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ، ﻓﻘﻂ ﺳﺎدﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ و اﻣﺮوز ﺳﺎدﮔﯽ ﭘﺎﮐﺘﺮﯾﻦ ﺧﻄﺎی دﻧﯿﺎﺳﺖ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﺧﯿﺮه ﻣﯽ ﺷﻮم ﺑﮫ ﻋﻘﺮﺑﮫ ھﺎ ، ﻣﯽ ﺷﻤﺎرم ﻟﺤﻈﮫ ھﺎی ﺑﻮدﻧﺖ را ، ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ را ﮐﮫ ﻣﯽ ﺑﻨﺪم ﮔﺎه ﮔﺎھﯽ ﺑﺮاﯾﻢ ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﯽ ، دﻓﺘﺮ ﺳﻔﯿﺪم را ﻣﯽ ﮔﺸﺎﯾﻢ ، ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ در ﺧﻠﻮت اﺗﺎﻗﻢ و از ﺳﺮﻣﺎی ﻧﺒﻮدﻧﺖ ﺧﻮد را در آﻏﻮش ﻣﯽ ﮐﺸﻢ و ﺳﮑﻮت . ﻟﺤﻈﮫ ھﺎﯾﻢ را ﻣﯽ ﻧﮕﺎرم ﺑﺮای ﮐﺴﯽ ﮐﮫ ﻣﺜﻞ ﺧﻮن ﺗﻮ رﮔﮭﺎﻣﮫ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ھﻤﯿﺸﮫ ﺧﺎﻃﺮه ھﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ، ﭘﺲ آﺳﻮده ﺧﺎﻃﺮم ﮐﮫ در ﺧﺎﻃﺮم ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﻣﻦ ﺑﯿﮭﻮده ﻣﯽ ﺧﻮاھﻢ از ﯾﺎد ﺗﻮ ﺑﮕﺮﯾﺰم ، ای ھﻤﮫ ھﺴﺘﯽ ﻣﻦ از ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻟﺒﺮﯾﺰم ، ﺗﻮ دﻧﯿﺎی ﻣﻦ ھﺴﺘﯽ ھﺮﮔﺰ از ﺧﻮد ﻣﺮاﻧﻢ ، ﻣﻦ ﺳﺎﺣﻠﯽ ﻏﺮﯾﺒﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻤﺎﻧﻢ ، ﺑﯽ ﺗﻮ ﭼﻮن ﮐﻮﯾﺮ ﺗﺸﻨﮫ ی آﺑﻢ ، ﺑﺮ ﻣﻮج ھﺴﺘﯽ ﭼﻮن ﺣﺒﺎﺑﻢ ، ﺑﯽ ﻗﺮارم و ﺑﯽ ﺗﺎﺑﻢ ، ﺑﯽ ﺗﻮ ﭼﻮن ﮐﺘﺎب ﺑﺴﺘﮫ ای ھﺴﺘﻢ ، ﻗﺎﯾﻖ ﺷﮑﺴﺘﮫ ای ھﺴﺘﻢ ، ﺑﯽ ﻗﺮارم و ﺑﯽ ﺗﺎﺑﻢ ، ﻣﻦ ﺑﯿﮭﻮده ﻣﯽ ﺧﻮاھﻢ از . ﯾﺎد ﺗﻮ ﺑﮕﺮﯾﺰم ، ای ھﻤﮫ ھﺴﺘﯿﮫ ی ﻣﻦ ، از ﻣﮭﺮ ﺗﻮ ﻟﺒﺮﯾﺰم ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﺑﮭﻢ ﻧﮕﯽ ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺪﯾﺪ ، ﻧﮕﯽ ﻣﻨﻮ دﯾﺪ و ﭘﺮﯾﺪ ، ﺑﻤﻮﻧﮫ ﺑﯿﻦ ﺧﻮدﻣﻮن ، ﺑﮫ ﯾﺎدﺗﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺪﯾﺪ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﺗﻮی ﮐﻠﺒﮫ ﺗﻮی ﺑﯿﺸﮫ ، رو ﺑﺨﺎر ﮔﺮم ﺷﯿﺸﮫ ، ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ھﺴﺘﻢ ، از ﮔﺬﺷﺘﮫ ﺗﺎ ھﻤﯿﺸﮫ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﻣﻦ ﻣﺴﺖ ﻏﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪه ﺧﻤﺎرم ﮐﻦ ، ﺻﯿﺎد اﮔﺮ ھﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﮫ ﺷﮑﺎرم ﮐﻦ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR . ﺗﺤﻤﻞ ﺗﻨﮭﺎﯾﯽ ﺑﮭﺘﺮ از ﮔﺪاﯾﯽ ﻣﺤﺒﺖ اﺳﺖ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR
. ﻗﻠﺒﯽ ﮐﮫ ﻓﺮاﻣﻮﺷﺖ ﮐﻨﺪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ، ھﺮﮔﺰ ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﺮدﻧﺖ در ﻓﮑﺮ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ___)¯´·._.• ___(¯`·._.• Loverha.iR ﯾﺎدت ﺑﺎﺷﮫ ﮐﮫ ﯾﺎدم ﺑﺎﺷﮫ ﮐﮫ ﯾﺎدت ﺑﺪم ﮐﮫ ﯾﺎد ﺑﮕﯿﺮی ﮐﮫ ھﻤﯿﺸﮫ ﺑﮫ ﯾﺎدﺗﻢ و ﯾﺎدت ھﯿﭽﻮﻗﺖ از ﯾﺎدم ﻧﻤﯿﺮه ،اﯾﻨﻮ
راستــی شما چــی از زندگی فهمــــیده اید؟ !!!! ...
(ارسال توسط دوست خوبمون محسن)
- فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته “از این قسمت باز کنید” سخت تر از طرف دیگر است. ۵۴ ساله
- فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله
- فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی “دوستت دارم”. ۶۱ ساله
- فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم . ۳۸ ساله
- فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. ۲۰ ساله
- فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه “حالا باشه تا بعد” این یعنی “نه” . ۷ ساله
- فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله
- فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله
- فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله
- فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند ، من می ترسم . ۵ ساله
- فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک “زندگی خوب” حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند. ۷۲ساله
- فهمــیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم ، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. ۲۹ ساله
- فهمــیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام. ۳۸ ساله
- فهمــیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل – رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. ۳۴ ساله
- فهمــیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید. ۲۹ ساله
- فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. ۲۹ ساله
- فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است. ۳۱ساله
- فهمــیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا غیر اخلاقی و یا چاق کننده. ۳۱ساله
- فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند! ۲۷ ساله
- در زندگى فهمــیده ام در فکر عوض کردن همسرم نباشم. خودمو عوض کنم و وفق بدم به موقعیتها و مراحل مختلفه زندگیم تا بتونم با بینش واضح زندگیم رو با خوشحالى و سرور ادامه بدم ۳۱ساله
- هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى تو قبر خودش میخوابه، من باید آدم درستى باشم.۴۲ ساله
- فهمــیده ام که وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به گوشم نمیرسد بلکه از ان رد می شود. ۵۰ساله
- فهمــیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. ۳۵ ساله
- فهمــیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی! ۳۶ ساله
- من هنوز چیزی نفهمیدم, فعلا قضیه خیلی مبهمه. ۳۴ ساله
- من هم فهمیده ام همه چی رو با هم نمیشه داشت گاهی عشق ، گاهی پول ، گاهی آرامش. ۳۶ ساله
خدایا چگونه بخوانمت !!!
چگونه بخوانمت؟ چگونه یادت كنم؟ كه شرمسارم از اینكه چون تو خدایی و چون ما بندگانی چون تو مهربان وبنده نواز وبخشنده و چون بندگانی بی رحم و متجاوز
خدایا !
شرمسارم كه بندگانت به نام تو سر از تن جدا میكنند.
خدایا !
خجلم كه بندگان تو به نام تو آزار و شكنجه می دهند و حقوق انسان ها را زیر پا می گذارند.
خداوندا
شرمسارم كه بندگان تو با نام تو حكومت می كنند و دلهای امیدوار به تو را مایوس می سازند.
خدایا !
غصه دارم كه مدعیان راه تو در حالی مشعول زر اندوزی هستنددر حالی كه مردانی شرمسار از فقر و نداری نزد زن و همسر خود سر در گریبان می كنند.
خدایا !
شرمسارم از این همه ریا و دقل بازی! دلهایی كه نور تورا ندیده اند اما زبان و ظاهر آنها تو را فریاد می زند.
خدایا !
شرمسارم كه بر درو دیوار شهرم همه جا نام توست اما دریغ از اینكه در رفتار و كردارها بتوانم ترا بیابم.
خدایا !
خجلم كه ما بندگان از نعمتی چون فكر و اندیشه خود بهره نمی بریم و عاقبت آن را نصیب و قسمت تو می دانیم.
خدایا !
شرمسارم كه ما نمی خواهیم ترا آنگونه كه هستی بشناسیم.
خدایا !
شرمسارم كه هنوز آنقدر تورا نشناخته ایم كه تصور می كنیم برای رابطه با تو باید كسی یا چیزی را نزد تو روان كنیم.
خدایا !
خجلم كه از زمان بت پرستی تا كنون نوعی پرستش در ذهن ما نقش بسته كه به ما اجازه نمی دهد بیشتر ترا بشناسیم و هنوز خوی بت پرستی در وجود ماست.
خدایا !
شرمسارم كه در آسمانها به دنبال تو می گردیم در حالی كه تو با مایی و اگر خود اراده كنیم دست ما را میگیری.
خدایا !
از این ناراحتم كه روزی بسیاری از درهای علوم را بر روی خود بگشاییم و هنوز شناختمان از تو تنها در همین حد باشد.
خدایا !
شرمسارم كه نمی بینیم تو خارج از قوانین طبیعی هستی هرگز هرگز عملی انجام نمی دهی با این حال همه ما بندگان دست به دعا بر می داریم كه : قوانینت را به نفع كار ما تغییرده!
خدایا !
خجلم كه جهالت خود را به تو نسبت می دهیم.و هرگونه كم و كاستی و كوته اندیشی خود را ناشی از قوانین تو می دانیم. در حالی كه قوانین طبیعی تو افراد متفكر و صاحب اندیشه را میطلبد, كه بدانند این قوانین ازلی و ابدی است.
خدایا !
شرمسارم كه در طول تاریخ همه آنان كه خواستند به درستی تو را به مردم بشناسند, شكنجه دادیم و به نام كافر آنها را بر دار كردیم. و از آنان روی بر گرداندیم چرا كه آنان می خواستند تعقل را به جای تعبد پیشه ما سازند.
خدایا !
خجلم كه چون فكر نمی كنیم به حقیقت نمی رسیم پس ناچار می شویم موهومات را خیلی راحت بپزیریم.
آه خدایا
خدایا چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم
پروردگارا
پروردگارا
مرا بينشي عطا فرما تا تو را بشناسم
و دانش عطا فرما تا خود را بشناسم
مرا صحتي عطا فرما تا از كار لذت ببرم
و ثروتي عطا فرما تا محتاج نباشم
مرا نيرويي عطا فرما تا در نبرد زندگي فائق شوم
و همتي عطا فرما تا گناه نكنيم
مرا صبري عطا فرما تا سختي ها رو تحمل كنم
و طبعي عطا فرما كه با مردم بسازم
مرا بزرگواري عطا فرما كه با دشمنم مدارا كنم
و بينشي عطا فرما تا زيباييهاي جهان را ببينم
مرا عشقي عطا فرما تا تو و همه را دوست بدارم
و سعادتي عطا فرما تا خدمتگذار ديگران باشم
مرا ايماني عطا فرما تا اوامرت را اطاعت كنم
و اميدي عطا فرما تا از ترس و اضطراب بر كنار باشم
مرا عقلي عطا فرما تا از خود نگويم
و معنويتي عطا فرما تا زندگي معني داشته باشد
.................آه خدايا ................
سوال ؟
گروهي خدا را از روي ترس عبادت ميكنند كه اين عبادت بردگان است
گروهي خدا را به اميد بخشش پرستش ميكنند كه اين پرستش بازرگانان است
گروهي خدا را از روي سپاسگذاري ميپرستند كه اين پرستش آزادگان است
شما جزء كدامين هستين
زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با چهره های زیبا جلوي در ديد.
به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم منتظر می مانیم.»
عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.»
زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.»
زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.»
زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي آييد؟»
پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست! »
آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید
۱ – افرادی که بیشترین وقت خود را صرف زندگی دیگران میکنند (مشاوره، راهنمایی و …)، از رسیدن به زندگی خود باز میمانند.
۲ – کسانی که میگویند “من نباید این راز را فاش کنم اما فقط به تو میگویم” دقیقا راز شما را نیز به همین صورت برای دیگران بازگو مینمایند.
۳ – گفتن حقیقت مهم است؛ این مهم نیست که ما راست میگوییم و دیگران اشتباه میکنند.
۴ – هیچ هدفی بدون طی کردن مسیر و راه آن دست یافتنی نیست.
۵ – کسانی که سر خود را مانند کبک در برف فرو میبرند در واقع لگد دیگران را به جان میخرند.
۶ – آنچه که در ظاهر هر شخص میبینیم، به ندرت دقیقا همان چیزی است که آن شخص واقعا هست.
۷ – جرات و شهامت این نیست که روبروی شیر بایستیم بلکه این است که بفهمیم چطور میتوان از شر او جان سالم بدر برد.
۸ – ما از همان اول پدر و مادر زاده نشدهایم، بلکه باید بیاموزیم که چطور میتوان پدر و مادر بود.
۹ – کلماتی که بر زبان جاری میگردند، قدرت خود را از ما گرفتهاند – از خود هیچ قدرتی ندارند.
۱۰ – افراد خردمند در سکوت به سر میبرند تا بیش از هر چیز صدای تمنای خود را بشنوند.
۱۱ – فرشته ها به زمین نمیآیند تا ببینند ما چه میکنیم بلکه میآیند تا به ما بگویند چه کار بهتر است انجام دهیم.
۱۲ – هیچ چیز مانند ارتباط و وابستگی با دیگران، با تمام وجود، به درد انسان نمیخورد.
۱۳ – در واقع ما هیچچ چیز را کنترل نمیکنیم مگر رفتار و کردار و تصمیمات خودمان.
۱۴ – هیچ کس نمیتواند ما را شاد کند جز خودمان. (اگر بخواهیم)
۱۵ – این یک اشتباه بزرگ است اگر از تجربیات خود درس نگیریم.
۱۶ – من هیچ چیز نمیدانم، به من بیاموزید؛ من هیچ چیز نمیشنوم، به من بگویید؛ من هیچ چیز نخواهم دید، به من نشان دهید – ما با هم پیروزیم.
۱۷ – پشیمانی از آن دسته چیزهایی است که ما به اشتباه آن را انتخاب میکنیم.
۱۸ – آنچه در قلب خود میپرورانیم، همان است که در زندگی ان دنیا در دستان خود داریم.
۱۹ – تنها به این دلیل که بذری را که کاشته ایم نمیبینیم، نمی توانیم بگوییم چیزی از اینجا بیرون نمیآید.
۲۰ – جنسیت واقعی وجود ندارد. هر کسی قسمتی از روحیات جنس مخالف را در خود دارد.
۲۱ – تجربیات شما، تجربیات شما هستند؛ شخصیت شما نیستند.
۲۲ – فرض کردنها از تنبلی ما در جستجوی حقیقت سرچشمه میگیرند.
۲۳ – هیچ کس به طور کامل بیطرف نیست.
۲۴ – خانوادۀ ما تنها جایی نیست که ما در ان متولد شدهایم؛ گاهی یک دست باز و رویی گشاده نیز ما را متولد میکند.
۲۵ – شما همیشه راه درست را نمیپیمایید.
۲۶ – فروتنی و تواضع، در واقع توانایی پذیرفتن خطاست.
۲۷ – توانایی یک مرد آن چیزی نیست که در جیبش دارد، بلکه آن است که بر دوشش دارد.
۲۸ – اگر شما یک قدم مثبت بردارید، کائنات ۱۰۰ قدم به سمت شما میآیند.
۲۹ – اگر میخواهید بدیها سرتان نیاید، نخواهید سر دیگران آید.
۳۰ – اگر میخواهید با حقیقت سر و کار نداشته باشید، همیشه در خیالات خود گم هستید.
۳۱ – فخرفروشی لباسی است که فقط تن احمقان میشود.
۳۲ – کسی که از همه بیشتر میداند، معمولا همان کسی است که کمتر حرف میزند.
۳۳ – هر کسی سزاوار ارزشمند شدن و معشوق دیگران بودن است.
۳۴ – هیچ کس جواب نهایی را به شما نخواهد داد، مگر خودتان.
۳۵ – شما تنها با ابزاری که دارید میتوانید عمل کنید، پس به دنبال ابزار جدید وقت خود را تلف نکنید.
۳۶ – اگر خطاهای خود را خطا در نظر نگیریم، آنگاه با هر خطا راهی اشتباه را کشف کردهایم.
۳۷ – این انسانها هستند که به زندگی معنا میدهند و نه اشیاء.
۳۸ – همیشه سوالاتی هستند که جوابشان ناپیداست و بزودی جوابشان پیدا خواهد شد.
۳۹ – در حال حاضر نه آینده وجود دارد و نه گذشته، زندگی جاریست.
۴۰ – اگر بخواهید، اسکلت همیشه در کنج کمد منتظر شماست تا شما را بخورد.
۴۱ – وقتی صحبت میکنیم، صدای هیچ کس را نمیشنویم.
۴۲ – والدین نباید کوچکترها را در برابر تصمیمات زندگی مسئول بدانند.
۴۳ – اینکه پدران ما چه کاره بودهاند مهم نیست، مهم این است که ما چه خواهیم کرد و چه خواهیم شد.
۴۴ – اگر فکر میکنید که باید همین الآن بگویید، پس بگویید و اگر می دانید که باید کاری را الآن انجام دهید، پس انجام دهید.
۴۵ – هر تغییری نیاز به حرکت دارد.
۴۶ – کمک دیگران به معنای انجام تمام و کمال کار ما نیست.
۴۷ – اینطور نیست که هر کسی شما را دوست بدارد ولی شما میتوانید هر کسی را دوست داشته باشید.
۴۸ – اگر کاری را همیشه برای کسی انجام دادید، او هرگز آن کار را یاد نخواهد گرفت.
۴۹ – هیچ چیز بیشتر از خنده مسری و واگیردار نیست.
۵۰ – بهترین هدیهای که میتوان به دیگران داد، وقت و صبر خودمان است.
۵۱ - زیبایی محض با چشم قابل مشاهده نیست، بلکه با فکر و دل دیده میشود.
۵۲ – هر کسی بذر کمال را در وجودش دارا میباشد، اما کمتر کسی میتواند آنرا پرورش دهد.
۵۳ – تنها راه پایان دادن به مشاجرهها، پیدا کردن یک راه حل است.
۵۴ – هر عملی که انجام میدهیم و هر حرفی که میگوییم به ما باز میگردد اما نه به گونهای که انتظارش را داشتیم.
۵۵ – اگر یک پله از نردبان شکست، با کمی زحمت پا را باید بالاتر گذاشت.
۵۶ – هرگز کلمات ناگفته را در اتاق دربسته محبوس نکنید.
۵۷ – هرکس بیش از آنچه خود را میشناسد است.
۵۸ – از هر چه بترسیم اسیرش میشویم.
۵۹ – نیازمندترین انسانها حریصترین آنهاست.
۶۰ – آنچنان خیال کنید که گویا تا ابد زندهاید و انچنان عمل کنید که گویا امروز میمیرید.
۶۱ – بخندید همچنانکه نفس میکشید و دوست داشته باشید همچنانکه زندگی میکنید.
۶۲ – هیچ کس نمیتواند بازگردد و شروعی جدید را رقم بزند اما هر کسی میتواند شروع کند و پایانی خوش را بسازد.
۶۳ – مهمترین چیزها در زندگی چیزی نیستند که قابل لمس باشند.
۶۴ – زیباترین عکسها در اتاقهای تاریک ظاهر میشوند؛ پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی بدان که طبیعت میخواهد تصویری زیبا از تو بسازد.
۶۵ – برف سنگینی بارید؛ درختی شکست، درختی زیباتر شد.
۶۶ – زندگی مانند بازی حکم است، مهم نیست که دست خوبی نداشته باشیم، مهم این است که یار خوبی داشته باشیم.
۶۷ – از کوتهی ماست که دیوار بلند است.
۶۸ – از شیشۀ جلو به زندگی نگاه کنید نه از آینۀ رو به عقب.
۶۹ – به خاطر ترساندن موش خانهات را آتش نزن.
۷۰ – هنر زندگی کردن، هنر نقاشی کردن بدون پاک کردن است.
۷۱ – بهترین لذت زندگی انجام دادن عملی است که دیگران میگویند نمیتوانیم.
۷۲ – هر روز از زندگی معجزه است. من روزم را هدر نمیدهم. من قدر معجزات را میدانم.
۷۳ – آرام بنشین. تقلا نکن. بهار میآید و سبزهها رشد میکنند.
۷۴ – اینکه چه میاندیشیم، چه میدانیم و به چه اعتقاد داریم مهم نیست. مهم این است که چه میکنیم.
۷۵ – از زندگی هر انچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه آرزویش را داریم.
۷۶ – از آنجا که زندگی آینۀ وجود ماست، فقط با تغییر ما تغییر میکند.
۷۷ – ساعتی که خراب است، در هر روز دوبار زمان را درست نشان میدهد.
۷۸ – هرگاه در زندگی خانهای از یخ ساختی، بر آب شدنش گریه نکن.
۷۹ – برای انسانهای بزرگ چون بر این باورند که : یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت.
۸۰ – آرزوهایت را یک جا یادداشت کن و یکی یکی از خدا و کائنات بخواه. خدا و کائنات یادشان نمیرود اما تو یادت خواهد رفت آنچه را که امروز داری، آرزوی دیروزت بوده است.
۸۱ – برگ در انتهای زوال میافتد و میوه در انتهای کمال. بنگر که چون برگی زردی یا سیبی سرخ؟
۸۲ – اگرنتوانستی کسی را ببخشی از بزرگی گناه او نیست، از کوچکی دل توست.
۸۳ – به کسی که در جستجوی حقیقت است ایمان آور و به کسی که حق را یافته است شک کن.
۸۴ – ما آمدهایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه به هر قیمتی زندگی کنیم.
۸۵ – هر کس چرای زندگی را یافت با هر چگونهای خواهد ساخت.
۸۶ – سخن نیک را از گویندۀ آن بگیرید هر چند خود بدان عمل نکند.
۸۷ – ناتوانترین مردم کسی است که نتواند دوستی پیدا کند و ناتوانتر از او کسی است که دوستان خود را از دست بدهد.
۸۸ – چون عقل کامل گردد، سخن گفتن کمتر شود.
۸۹ – صبحگاهان به جستجوی روزی درآیید که برکت و موفقیت در صبح زود نهفته است.
۹۰ – به بار نشستن هر کار نیازمند ۱۰۰۰ روز صبر است.
۹۱ – راز موفقیت در این است که با طبیعت و کائنات هماهنگ باشیم و در مسیر موجهای زندگی لذت ببریم.
۹۲ – موفقیت یک مسیر است و نه هدف.
۹۳ – موفقیت بیشترین و بهترین استفاده از آن چیزی است که هم اکنون داریم.
۹۴ – شکست موفقیت است، اگر از آن درس بگیریم.
۹۵ – موفقیت این نیست که هرگز اشتباه نکنیم بلکه این است که یک اشتباه را دوبار مرتکب نشویم.
۹۶ – موفقیت دستیابی به آن چیزی است که میخواهیم و شادمانی خواستن آن چیزی است که بدست میآوریم.
۹۷ – موفقیت توانایی پرش از شکستی بر شکستی دیگر است بدون اینکه خسته شویم.
۹۸ – من میدانم که تمام هستی برای من خلق شده. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود میبینم.
۹۹ – بازی زندگی بازی بومرنگهاست. مراقب بومرنگ خود باشیم که به کدام طرف پرتاب میشود.
۱۰۰ – تفکر مثبت اساس هر موفقیت است.
http://worldlinks.blogfa.com/post-27.aspx
مـــــعــــنـــی مــــــــادر ! ...
WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
“STUPID RAIN”
باران احمق
THAT’S MOM!!!
این است معنی مادر
دو روز مانده به پايان جهان...
بدان که يک روز ديگر را هم از دست دادي! تنها يک روز ديگر باقي است. بيا و لااقل اين يک روز را زندگي کن!
لابلاي هق هقش گفت: اما با يک روز... با يک روز چه کاري ميتوان کرد...؟
فرشته گفت: آن کس که لذت يک روز زيستن را تجربه کند، گويي که هزار سال زيسته است و آن که امروزش را درنيابد، هزار سال هم به کارش نميآيد و آنگاه سهم يک روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و زندگي کن!
او مات و مبهوت به زندگي نگاه کرد که در گودي دستانش ميدرخشيد. اما ميترسيد حرکت کند! ميترسيد راه برود! نکند قطرهاي از زندگي از لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد، بعد با خود گفت: وقتي فردايي ندارم، نگاه داشتن اين زندگي جه فايده اي دارد؟ بگذار اين يک مشت زندگي را خرج کنم.
آن وقت شروع به دويدن کرد. زندگي را به سرو رويش پاشيد، زندگي را نوشيد و بوييد و چنان به وجد آمد که ديد ميتواند تا ته دنيا بدود، ميتواند پا روي خورشيد بگذارد و ميتواند...
او در آن روز آسمان خراشي بنا نکرد، زميني را مالک نشد، مقامي را به دست نياورد، اما... اما در همان يک روز روي چمنها خوابيد، کفش دوزکي را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي که نميشناختنش سلام کرد و براي آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد.
او همان يک روز آشتي کرد و خنديد و سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد!
او همان يک روز زندگي کرد، اما فرشتهها در تقويم خد ا نوشتند: او درگذشت، کسي که هزار سال زيسته بود.
اگر من جاي او بودم .
همان يك لحظه ی اول ، كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان ، جهانرا با همه زيبايي و زشتي ، برروي يكدگر ، ويرانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه در همسايه صدها گرسنه ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم ، نخستين نعره مستانه را خاموش آندم ،بر لب پيمانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه ميديدم يكي عريان و لرزان و ديگري پوشيده از صد جامه رنگين زمين و آسمانرا واژگون مستانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
نه طاعت ميپذيرفتم ،نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده ،پاره پاره در كف زاهد نمايان ،سبحه صد دانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان ،هزاران ليلي ناز آفرين را كو به كو ،آواره و ديوانه ميكردم .
اكر من جاي او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپاي وجود بي وفا معشوق را ، پروانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي ،تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد ،گردش اين چرخ را وارونه ، بي صبرانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه ميديدم مشوش عارف و عامي ، ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم كش ،بجز انديشه عشق و وفا ، معدوم هر فكري ، در اين دنياي پر افسانه ميكردم .
چرا من جاي او باشم .
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد ، وگرنه من بجاي او چو بودم ،يكنفس كي عادلانه سازشي ، با جاهل و فرزانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !
يكي از دوستانم به نام پل يك دستگاه اتومبيل سواري به عنوان عيدي از برادرش دريافت كرده بود.
شب عيد هنگامي كه پل از اداره اش بيرون آمد متوجه پسر بچه شيطاني شد كه دور و بر ماشين نو و براقش قدم مي زد و آن را تحسين مي كرد.
پل نزديك ماشين كه رسيد پسر پرسيد: ” اين ماشين مال شماست ، آقا؟”
پل سرش را به علامت تائيد تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عيدي به من داده است”.
پسر متعجب شد و گفت: “منظورتان اين است كه برادرتان اين ماشين را همين جوري، بدون اين كه ديناري بابت آن پرداخت كنيد، به شما داده است؟ آخ جون، اي كاش…”
البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزويي مي خواهد بكند.
او مي خواست آرزو كند كه اي كاش او هم يك همچو برادري داشت.
اما آنچه كه پسر گفت سرتا پاي وجود پل را به لرزه درآورد: ” اي كاش من هم يك همچین برادري بودم.”
پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با يك انگيزه آني گفت: “دوست داري با هم تو ماشين يه گشتي بزنيم؟”
“اوه بله، دوست دارم.”
تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل بر گشت و با چشماني كه از خوشحالي برق مي زد، گفت: “آقا، مي شه خواهش كنم كه بري به طرف خونه ما؟”
پل لبخند زد.
او خوب فهميد كه پسر چه مي خواهد بگويد. او مي خواست به همسايگانش نشان دهد كه توي چه ماشين بزرگ و شيكي به خانه برگشته است.
اما پل باز در اشتباه بود ... پسر گفت: ” بي زحمت اونجايي كه دو تا پله داره، نگهداريد.”
پسر از پله ها بالا دويد.
چيزي نگذشت كه پل صداي برگشتن او را شنيد، اما او ديگر تند و تيـز بر نمي گشت.
او برادر كوچك فلج و زمين گير خود را بر پشت حمل كرده بود.
سپس او را روي پله پائيني نشاند و به طرف ماشين اشاره كرد :
” اوناهاش، جيمي، مي بيني؟ درست همون طوريه كه طبقه بالا برات تعريف كردم. برادرش عيدي بهش داده و او ديناري بابت آن پرداخت نكرده. يه روزي من هم يه همچو ماشيني به تو هديه خواهم داد … اونوقت مي توني براي خودت بگردي و چيزهاي قشنگ ويترين مغازه هاي شب عيد رو، همان طوري كه هميشه برات شرح مي دم، ببيني.”
پل در حالي كه اشكهاي گوشه چشمش را پاك مي كرد از ماشين پياده شد و پسربچه را در صندلي جلوئي ماشين نشاند.
برادر بزرگتر، با چشماني براق و درخشان، كنار او نشست و سه تائي رهسپار گردشي فراموش ناشدني شدند!
خداوند
بهترین های خود را
به آنانی می بخشد که
حق
انتخاب خود را به
خدا
می سپارند...
زندگی ساختنی است ، نه گذراندنی ، بمان برای ساختن ، نساز برای ماندن
امید آخرین چیزی است كه می میرد .
چه دیر میفهمیم زندگی آنروزهایی بود که زود سپری شدنش را آرزو میکردیم
هرگز عشق را گدایی نكن چون معمولا چیز با ارزش را به گدا نمی دهند!
دنیا دو روز ه،یک روز با تو و یک روز علیه تو،روزی که با توست مغرورنباش و روزی که علیه توست صبور باش،چون دو روز پایان پذیرند.
بقیه در ادامه مطلب ببینید
اگر تمام شب برای از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره ها را هم از دست خواهی داد.
لحظه ها خاطره اند ، زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست
آرزو هاتو یکی یکی روی کاغذ یادداشت کن و از خدا بخواه. خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره چیزی که امروز داری آرزوی دیروزت بوده
شكسپیر: همیشه به كسی فكر كن كه تو رو دوست دارد، نه كسی كه تو دوستش داری
شكسپیر:عشق مثل آبه، می تونی تو دستات قایمش كنی ولی یه روز دستاتو باز می كنی می بینی همش چكیده بی اینكه بفهمی دستت پر ازخاطرست.
گاهی وقتها از نردبان بالا میرویم تا دستهای خدا را بگیریم غافل از اینکه خدا پایین ایستاده ونرده ها رو محکم گرفته که ما نیفتیم.
بغض.....بزرگترین نوع اعتراضه! اگه بشکنه،دیگه اعتراض نیست! التماسه
چه ساده با گریستن خویش زاده میشویم و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا میرویم و در میان این دو سادگی معنایی میسازیم به نام زندگی
جمله های زیبای عاشقانه انگلیسی با ترجمه فارسی
love is wide ocean that joins two shores
عشق اقیانوس وسیعی است که دو ساحل رابه یکدیگر پیوند میدهد
life whithout love is none sense and goodness without love is impossible
زندگی بدون عشق بی معنی است و خوبی بدون عشق غیر ممکن
love is something silent , but it can be louder than anything when it talks
عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند تر خواهد بود
love is when you find yourself spending every wish on him
عشق آن است که همه خواسته ها را برای او آرزو کنی
love is flower that is made to bloom by two gardeners
عشق گلی است که دو باغبان آن را می پرورانند
love is like a flower which blossoms whit trust
عشق گلی است که در زمین اعتماد می روید
love is afraid of losing you
عشق یعنی ترس از دست دادن تو
no matter what the question is love is the answer
پاسخ عشق است سوال هر چه که باشد
when you have nothing left but love than for the first time you become aware that love is enough
وقتی هیچ چیز جز عشق نداشته باشید آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافیست
love is the one thing that still stands when all else has fallen
زمانی که همه چیز افتاده است عشق آن چیزی است که بر پا می ماند
love is like the air we breathe it may not always be seen, but it is always felt and used and we will die without it
عشق مثل هوایی است که استشمام می کنیم آن را نمی بینیم اما همیشه احساس و مصرفش می کنیم و بدون ان خواهیم مرد
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا میروم و صبحانه را با او میخورم. نمیخواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر میدهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمیشناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمیداند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید؟
پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:
اما من که میدانم او چه کسی است..!
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا میروم و صبحانه را با او میخورم. نمیخواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر میدهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمیشناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمیداند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید؟
پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:
اما من که میدانم او چه کسی است..!
چيزهاي کوچک زندگي
After Sept. 11th, one company invited the remaining members of other companies who had been decimated by the attack on the Twin Towers to share ! their available office space.
بعد از حادثه يازدهم سپتامبر که منجر به فروريختن برج هاي دو قلوي معروف آمريکا شد ، يک شرکت از بازماندگان شرکت هاي ديگري که از اين حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضاي در دسترس شرکت آنها استفاده کنند.
At a morning meeting, the head of security told stories of why these people were alive... and all the stories were just:
در صبح روز ملاقات مدير واحد امنيت داستان زنده ماندن اين افراد را براي بقيه نقل کرد و همه اين داستان ها در يک چيز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود:
The 'L I T T L E' things.
چيزهاي کوچک
As you might know, the head of the company survived that day because his son started kindergarten.
مدير شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود.و بايد شخصا در کودکستان حضور مي يافت .
Another fellow was alive because it was his turn to bring donuts.
همکار ديگر زنده ماند چون نوبت او بود که براي بقيه شيريني دونات بخرد
One woman was late because her alarm clock didn't go off in time.
يکي از خانم ها ديرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد!
One of them missed his bus...
يکي ديگر نتوانست به اتوبوس برسد.
One spilled food on her clothes and had to take time to change.
يکي ديگر غذا روي لباسش ريخته بود و به خاطر تعويض لباس تاخير کرد.
One's car wouldn't start..
اتومبيل يکي ديگر روشن نشده بود.
One went back to answer the telephone.
يکي ديگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد.
One had a child that dawdled and didn't get ready as soon as he should have.
يکي ديگر بچه اش تاخير کرده بود و نتوانسته بود سروقت حاضر شود.
One couldn't get a taxi...
يکي ديگر تاکسي گيرش نيامده بود.
The one that struck me was the man who put on a new pair of shoes that morning, took the various means to get to work but before he ! got there, he developed a blister on his foot. He stopped at a drugstore to buy a Band-Aid. That is why he is alive today.
و يکي که مرا تحت تاثير قرار داده بود کسي بود که آن روز صبح يک جفت کفش نو خريده بود و با وسايل مختلف سعي کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اينکه به برج ها برسد روي پايش تاول زده بود و به همين خاطر کنار يک دراگ استور ايستاد تا يک چسب زخم بخرد.و به همين خاطر زنده ماند!
Now when I am stuck in traffic, miss an elevator, turn back to answer a ringing telephone... all the little things that annoy me. I think to myself,
this is exactly where God wants me to be at this very moment..
به همين خاطر هر وقت
در ترافيک گير مي افتم
آسانسوري را از دست مي دهم
مجبور برگردم تا تلفني را جواب دهم...
و همه چيزهاي کوچکي که آزارم مي دهد
با خودم فکر مي کنم
که خدا مي خواهد در اين لحظه من زنده بمانم..
Next time your morning seems to be going wrong, the children are slow getting dressed, you can't seem to find the car keys, you hit every traffic light, don't get mad or frustrated; God is at work watching over you!
دفعه بعد هم که شما حس کرديد صبح تان خوب شروع نشده است
بچه ها در لباس پوشيدن تاخير دارند
نمي توانيد کليد ماشين را پيدا کنيد
با چراغ قرمز روبرو مي شويد
عصباني يا افسرده نشويد
بدانيد که خدا مشغول مواظبت از شماست
بعضي از آدمها به تو فکر ميکنند
بعضي از آنها به تو توجه ميکنند
بعضيها عاشقت ميشوند
بعضيها آرزو دارند هديه شان را بپذيري ...
بعضيها فکر ميکنند که تو براي آنها يک هديهاي
بعضيها دلتنگت ميشوندبعضيها براي موفقيتهايت جشن ميگيرند
بعضيها قدرتت را تحسين ميکنند
بعضيها فقط ميخواهند با تو حرف بزنند
بعضيها ميخواهند که تو هميشه شاد باشي
بعضيها ميخواهند که هميشه سلامت باشي
بعضيها برايت آرزوي سعادت دارند
بعضيها حمايت تو را ميخواهند و بعضيها شانههايت را براي گريههايشان ...
و همه احتياج دارند تا اينها را به تو بفهمانند
اما هرگز از آرزوي کسي مگريز، شايد اين تنها چيزي باشد که آنها در زندگي دارند
سلام این یکی از وبلاگ های منه اما تو این وبلاگ مثل وبلاگای قبلی نمی خوام دانلود و اینجور چیزارو بذارم مثلا میخوام یه جور نظر خواهی و نوشتن خاطرات بازدیدکننده باشه که شما یه خاطره یا یه چی مثل اینو تو قسمت نظرات بنویسین یا اونارو ایمیل کنین تا در وبلاگ بذارم -=
خوشحال میشم راجه به این کار نظر بدین
SOUVENIR سلام این یکی از وبلاگ های منه اما تو این وبلاگ مثل وبلاگای قبلی نمی خوام دانلود و اینجور چیزارو بذارم مثلا میخوام یه جور نظر خواهی و نوشتن خاطرات بازدیدکننده باشه که شما یه خاطره یا یه چی مثل اینو تو قسمت نظرات بنویسین یا اونارو ایمیل کنین تا در وبلاگ بذارم -= شماره من +989366349068 ahmadg94@gmail.com خوشحال میشم راجه به این کار نظر بدین
« ارسال برای دوستان » |
نام شما : |
ایمیل شما : |
نام دوست شما: |
ایمیل دوست شما: |
Powered by ParsTools |